NTENT="IR" />
کلارآباد دات کام |
حمید داوود آبادی در وبلاگ خاطرات جبهه نوشت: چند سالی است شاهد بازی فردی در سینما و تلویزیون هستیم که به قول خودش "از بس در سریال های تلویزیونی بازی کرده، در همه کانال ها او را می بینیم و فقط در کانال کولر و ... او را نمی توان دید!" (بنا بر اظهار خودش در ویژه برنامه شب های ماه رمضان 1390 در شبکه 2 سیما). "مهران رجبی" که به قول برخی کارگردانان "اگر طرحی برای ساخت سریال به تلویزیون می دهی، در کنار فیلمنامه و دیگر لوازم، حتما باید نقشی برای او داشته باشی تا بتوانی مجوز ساخت بگیری!" اخیرا بسیار پرکار شده است.
وی به لحاظ تیپی و اخلاقی، همواره نقش شاد و به قول معروف طنز بازی می کند و کم تر در نقش های جدی ظاهر می شود.
رجبی در فیلم اخراجی های 2 نیز در نقش "دکتر " همچون دیگر کارهایش بسیار زیبا و طناز ایفای نقش کرد.
یکی دو سال پیش در یکی از برنامه های تلویزیونی، رجبی که میهمان بود، درباره نقش هایش در سینما و تلویزیون به نکته بسیار مهمی اشاره کرد که برای من یکی خیلی جالب آمد.
رجبی گفت که به دلیل حساسیت همسرش نسبت به نقش های وی، در فیلم های سینمایی و بخصوص سریال های تلویزیونی هیچگاه رجبی را در نقش "شوهر یک زن" و یا "پدر یک دختر" ندیده اید! چون همسرش اجازه چنین کاری را به او نمی دهد.
این نکته که همسر محترمه او نسبت به جایگاه شوهرش تا این اندازه حساس و غیرتی است، برایم خیلی خوشایند و جالب آمد.
مهران رجبی رزمنده در کنار همرزمانش در جبهه
مهران رجبی سکاندار بسیجی لشکر سیدالشهدا (ع)
متاسفانه در آخرین نقش های رجبی در سیما و سینما، برخلاف ادعایش، او را نیز در نقش همسر زنان دیگر و پدر دختران، دیدم و با خود گفتم "حتما درجه حساسیت همسرش پایین آمده است!"
شب گذشته (دوشنبه 16 آبان 1390) همزمان با عید قربان، آخرهای شب ظاهرا سیمای ضرغامی تازه یادش آمده بود عید است و به جای سخنرانی های مذهبی و توصیه و نصیحت های اخلاقی فلان خانم و آقای کارشناس مذهبی و روانشناس! و پس از پخش لورل و هاردی و سه کله پوک و ... مثلا برنامه ای شادی پخش کرد.
میهمان ویژه این برنامه "مهران رجبی" بود که با همان حالت شوخ و جذاب همیشگی، شروع کرد به ذکر خاطرات درباره حج و به قول خودش از "ماراتون عملیات حج" تعریف کرد.
مهران رجبی در کسوت بسیجی در دوران دفاع مقدس
این جا دیگر بحث پخش تصاویر غیراخلاقی فلان هنرپیشه و یا شایعه ساز ی درباره این و آن نبود!
خواه ناخواه همان گونه که همه انتظار دارند، نقش جدید او در این فیلم نیز طنز است ولی در کمال تاسف، تصویری که وی از خودش نشان داد مو بر تنم راست کرد!
مهران رجبی در حالی که روسری بر سر داشت، ماتیک سرخاب بر چهره و لبانش مالیده بود و در نقش زنی بنا بر اظهار خودش با هیبت و تیپ بازیگر قدیم سینما و تلویزیون مرحوم "پروین سلیمانی" معروف به "طاهره چنگالی" ظاهر شد.
و ... مهران رجبی در نقش یک زن خلافکار!
بغل دستی ام که تعجب من را دید خون سردانه گفت:
یک آن همه آن چه درباره او خوانده و از زبان خودش شنیده بودم، جلوی نظرم آمد. بر خود لرزیدم و ضمن آن که دعا کردم همه مان عاقبت به خیر شویم، با خود گفتم:
در همین حال ترانه ای را که همواره با صدای زیبا و جذاب "محمد اصفهانی" شنیده بودم، با خود زمزمه کردم:
آن چه که تصویر زن شده مهران رجبی، تلنگر عظیمی بر من شد و بیشتر از همه مرا تکان داد این بود که:
ماه رمضانی که گذشت، نشسته بودم تا فقط برای سرگرمی و بدون هرگونه علاقه! آخرین قسمت سریال مختارنامه را ببینم که موبایلم زنگ خورد. نگاه که کردم، دیدم آشناست. دوست بزرگوار "ابوالقاسم طالبی" کارگردان سینما و تلویزیون بود. تعجب کردم که چی شده او این وقت شبی زنگ زده؟ همین که گوشی را برداشتم، گفت:
اصرار که کرد راه افتادم و رفتم. بذایم جالب بود و علاقه هم داشتم که بروم پشت صحنه فیلم سینمایی "قلاده های طلایی" که چند وقتی بود ساخت آن را شروع کرده بود، ببینم. فیلمی بسیار مهم و کاملا سیاسی درباره فتنه 88 و شکست توطئه عظیم دشمنان و بدخواهان انقلاب اسلامی و ولایت فقیه.
همین که وارد اناق شدم، فیلمنامه را داد دستم و خواست تا یکی دو تا از دیالوگ های آن را تمرین کنم. هر چه از من اصرار که "تا امروز فقط و فقط برای ذکر خاطرات جبهه جلوی دوربین رفته ام"، از او اصرار که "نقش یک بسیجی در فیلم هست که من دیدم بهترین فرد برای ایفای آن، فقط و فقط تو هستی."
القصه، آقا حمید رزمنده، شوخی شوخی شد "بازیگر".
دو سه پلان کوچولو در نقش بسیجی ای شاد و شنگول بازی کردم، که حالا یا برای دل خوشی من و یا جدی جدی، کارگردان و اکثر عوامل خوش شان آمد و باورشان نمی شد که اولین بار است جلوی دوربین سینما قرار می گیرم و بدون تمرین این گونه بازی می کنم!
وقتی هم به خانه بازگشتم، سر شوخی را باز کردم که:
همین که تصویر مهران رجبی در نقش زنی بزک کرده را دیدم، فقط با خود گفتم:
بادی به غبغب انداختم و با خود گفتم:
صبح زود بعد نماز (که الحمدلله چند وقتی است خواب نمی مانم و قضا نمی شود. چون بعد جنگ، خواب و تنبلی بدجوری بر نماز صبحم غلبه داشت!) زدم بیرون تا بروم سر کار. در راه این نوشته را در ذهنم پختم، آفریدم و قصدم این شد تا آن را با این جمله تمام کنم:
وقتی امام عزیز با آن عظمت و جایگاه دنیایی و معنوی، می گوید:
من فقط می توانم بگویم:
انشاءالله "واسه نون" نیست، و مطمئنا این از هر نقش آفرینی و بازی گری دنیایی، ارزش و جایگاهش بالاتر است.
خداوند عاقبت همه را ختم به خیر گرداند. [ یکشنبه 90/8/22 ] [ 4:26 عصر ] [ م.ص ]
[ نظر ]
|
|